مشق نقد



اگر به فهميدن، نه به عنوان يک مفهوم، بلکه بعنوان يک متن نگاه کنيم، از آنجايي که بقول آرنت، فهميدن فعاليتي پايان ناپذير است و نتيجه نهايي ندارد، مي توان گفت که فهم ما از هر متن، خود متن است که آبستنِ فهم هاي متفاوت ديگر است و گويي تنها با انتشارش مي تواند، پويا باشد و تا مادامي که قابليت عبور از ذهن هاي متفاوت را مي يابد، زنده است و زايا. و چه بسا در بستر اين زايش هاي پي در پي چنان تغيير بيابد، که گويي جهشي ژنتيکي در موردش اتفاق افتاده است. از نظر هانا آرنت تنها با فهميدن، مي توانيم احساس آشنايي و آسودگي کنيم و زيستن را در جام تحمل خود بگنجانيم.


مهديسا دباغيان



آنچه در اين فيلم مي بينيم، پسربچه اي است که در اتاق پدر و مادرش حضور يافته و در جلوي ميز توالت از رژلب مادر استفاده مي کند، و به کمک حرکاتي بر روي لبش بطرز ماهرانه اي تلاش مي کند تا به شيوه اي کاملا نه رژ را بر لبش بنشاند. و سپس به سراغ پيراهن مردانه اي در همان اتاق که گويي به همسر مرد تعلق دارد رفته و رد ِماتيک را بر روي يقه پيراهن مرد، بواسطه حالتي بوسه مانند قرار ميدهد. و در نهايت لباس را در سبد رختهاي چرک در جلوي ماشين لباس شويي گذاشته و به جمع خانواده بر مي گردد.

حضور کودک در حريم خصوصي و شويي والدينش و استفاده ابزاري از وسيله اي که کاملا بر جنسيت اشاره دارد و به خدمت گرفتن ان براي انجام فعلي هدفمند، حاکي از کنشي کاملا جنسي است که به اقتضاي سن کودک اين گونه رخ داده است، به تعبيري ديگر مي توان اين رفتار را ناشي از رقابت و حسادتي جنسي دانست که فرويد انرا عقده اديپ مي نامد.

اين مفهوم نخستين بار توسط زيگموند فرويد در کتاب تفسير خواب‌ها (سال 1899 ميلادي) توضيح داده شد. انتخاب اين اصطلاح بر مبناي سرگذشت شخصيت اسطوره‌اي اديپ بود که براساس آنچه در تقدير او و پدرش پيش‌بيني شده بود، پدرش را کُشت و با مادرش ازدواج کرد.
در عقده اديپ، مادر موضوع عشق پسر بچه مي شود. او از طريق خيال پردازي و رفتار آشكار، تمايلات جنسي خود را به مادر نشان مي دهد. با اين حال پسر، پدر را مانعي بر سر راه خود مي بيند و او را به صورت رقيب و تهديد مي انگارد.
پسر متوجه مي شود كه پدر رابطه خاصي با مادر دارد كه او اجازه مشاركت در آن را ندارد. در نتيجه حسادت مي ورزد و نسبت به پدر احساس خصومت مي كند. فرويد عقده اديپ را از تجربيات كودكي خودش به دست آورد.


https://www.instagram.com/p/BwusAsSFrpA/


مهديسا دباغيان


وقتي داشتن خاطره که حق مسلم هر انساني ست در معرض اسيب قرار مي گيرد.
آشغالهاي دوست داشتني فيلم ديگري از محسن امير يوسفي با ويژگي هايي که امضاي او را بر روي اثرش مي نشاند.
- انتخاب موضوعاتي که هنوز در جغرافياي فيلمساز تابو است
- توقيف چند ساله و عدم اکران فيلم  بعد از ساخت آن
- جسارت فيلم و بديع بودنش در فرم
 
روايت از سکانس اول فيلم، بواسطه دوربيني که بهمراه جارو برقي و با همان شتاب بر روي فرش سُر ميخورد، آغاز مي شود. آشغال هاي دوست داشتني قصه خاطرات منير است که بواسطه هجمه هاي تشويش و اضطراب مسلط برذهن و روانش بايد دور ريخته شود.
 منير، مادر خانه، پيرزني است که همسر، پسر و برادرش را از دست داده و تنها پسر باقيمانده اش هم، در خارج از ايران مشغول به ادامه تحصيل است. زمان واقعي فيلم سال 88 و حوالي شلوغي هاي بعد از انتخابات رياست جمهوري است. به علت ورود اجباري عده کثيري از تظاهرات کنندگان درحين فرار، توسط سيما دختر خاله منير به خانه منير، او دچار پريشاني و نگرانيِ ناشي از اين همدستي سياسي و عواقب مي شود.
خاستگاه اصلي اين فکر باطل، ترسي است که از وقتي در شکم مادرش بود و زنگ در را براي تفتيش خانه زدند، تا همين حالا که  ناخواسته عده اي معترض وارد خانه اش مي شوند و خانه اش را ضربدر دار مي کنند، در او ريشه دوانيده است.
 او براي رفع اين پريشان احوالي و آسودگيِ خاطرش در صورت تفتيتش خانه، بفکر جمع کردن هر آنچه که از خودش و خانواده ش در خانه وجود دارد و جرم محسوب مي شود، مي افتد و براي اين کار از ادمهاي درون قاب عکسها کمک ميگيرد. بدين ترتيب مخاطب با جهان درون عکس ارتباط مي يابد و عکس، که خود داراي  جهاني است که در لحظه اي از زمان که در آن ثبت شده جاودانه شده، واسطه اي مي شود تا فيلمساز، مرز زمان و مکان را در فيلم در هم بريزد و ما را باتوهمات ذهنيِ پيرزني که ضمير ناخودآگاهش پر از ترس از مخالفت هاي سياسي ست، مواجه کند. 
او که به پيشنهاد پسرِ فرنگي اش صدايش را ضبط ميکرد تا از اسيب اايمر در امان بماند، خودش را ناگزير به دور ريختن آشغالهاي دوست داشتني اش مي بيند و بدين ترتيب همه انچه که خاطرات زني را مي سازند، درمعرض فراموشيست.
 
 در اين حين، ميان ادمهاي درون عکس ها که هرکدام نماينده تيپ خاصي از مردم هستند و صاحب تفکر، تعصب و باورهاي مخصوص بخود،  گفتگويي شکل مي گيرد. گفتگويي ميان نماينده جريان هاي مختلف. صاحبان هر باوري در چارچوب و قاب خود گرفتارند. اما دوربين بيطرفانه اين نمايش ميان عکس ها را به نمايش مي گذارد.
هدف اصلي و دراماتيک فيلم، به چالش کشيدن بيطرفانه جريانهاي مختلف است. گويي تکه هاي حقيقت نزد هر باوري وجود دارد و با پذيرش اين و تعامل ميان باورهاست که مي توان از چنبره زمان و زمانه خود به جلو گام برداريم.
سيما زن فعال امروزي و پسرش آرش که  لبريز از هيجانات سياسي ست. منصور نماينده چريک هاي دوره انقلاب 57، صابر ابر منتخب بچه حزب اللهي هاي دوره جنگ تحميلي و پدر و مادر نيز نمونه ي سنت هاي مرسوم و در چارچوب ايدئولوژي هاي حاکم. و بدين ترتيب پلوراليسم ( تکثر گرايي) و اصالت بخشي به خرده فرهنگ ها و نه فرهنگ مسلط که اقتضاي دنياي معاصر ِ انسان است، در اين فيلم به تصوير کشيده شده است.
نمادها و نشانه ها در "آشغال هاي دوست داشتني" يادگاري ها، موسيقي هاي نمادين،  شمائل و تيپ هايي که ارجاع به فرامتن دارد، کتابهاي مورد اشاره، لباس ها، زيبايي شناسي و تکنيک سينمايي فيلم و فرم آن،  عدم لکنت قصه گويي و روايت يکدستي از فيلم را به صادقانه و صريح ترين حالت ممکن به نمايش ميگذارد.
 


https://www.instagram.com/p/BxbMJDKFihM/


مهديسا دباغيان



 داستاني بلندتر از داستان کوتاه و کوتاهتر از يک رمان
 داراي دو راوي ناشناس و مبهم
روايت بين دو راوي بخوبي پاسکاري مي شد.
 توصيف جزييات مو به مو
 کنديِ روند زماني داستان
 بجز چند گفتگو مابقي داستان همه گزارش يک مهماني بود و معرفي کارکترها و اشکارگي برخي فرهنگ هاي بومي ِ منطقه
 استفاده از موتيف
 داستان در چند صفحه آخر مخاطب را به چراييِ انتخاب نام مردگان مي رساند.


 


مهديسا دباغيان



بقول احمد شاملو:
اين فصل ديگري است
سرمايش از درون ادراک صريح زيبايي را پيچيده مي کند.

مجموعه تصاويري که مي خواهد چشم را به واسطه کنتراست نور، رنگ، خط و شکل، متمرکز کند. ادراک زيبايي فرم، آنهم منطبق بر سليقه خالقش، بي انتقال معنا يا مفهوم.
فرماليست ها معتقدند که آنچه هنر را معنادار مي کند، فرم است و در واقع بايد محتوا را در قالب فرم بريزيم تا شکل هنري بگيرد.
اين دو مجموعه از آثار عکاسي شده، کدام محتوا را در قالب فرم ريختند؟ آيا چيزي جز زيبايي بصري خلاصه شده به واسطه نرم افزارهاي گرافيکي است؟
مينيماليست ها مفهوم را به خلاصه ترين شکل ممکن انتقال مي دهند. در پسِ اين عکس هاي مُصِر بر اختصار، کدام مفهوم نهفته است؟
ذهن عکاس بر چه چيزي جز خط و شکلي که از برخوردش ساخته ميشود و فضاهاي مثبت و منفيِ درونِ کادر و رسيدن به کنتراستي توجه برانگيز، که بواسطه دستکاري ايجاد مي کند، مشغول شده است؟
در روزگاري که کيفيات زيبايي شناختي ممکن است صرفا متعلق به مفاهيم باشد، کدام ايده در پسِ اين آثار تثبيت شده در لحظه اي از زمان خوابيده، که با درک ِ آن هنر جان بگيرد؟
مينيماليست ها تلاششان بر اين است که با کوچکترين تغيير در فرم، بيشترين تاثير را روي مخاطب داشته باشند. اگر هنر را بيشتر با ايده و انگيزه هنرمند مرتبط بدانيم، تا احساسي که درباره زيبايي دارد، اگر تصور و معنا مقدم بر فرم تجسمي باشد، اگر تفکر بر تجربه حسي تقدم داشته باشد، آيا باز هم ميتوان اين مجموعه آثار را آثار هنري ناميد؟


https://www.instagram.com/p/Bt5i4L-l2Lx/


مهديسا دباغيان


مبتني بر روان پويه شناسي فرويدي، فردي که غريزه به جلو مي رانَدَش، در بحبوحه جنگ با دنيايي است، که کاميابي را از اشتياق جنسي و پرخاشجويانه دريغ مي کند.
(روان درماني اگزيستانسيال ص22)

تمدن و بستر مدنيت يافته اي که کودک در آن تربيت شده، منجر به شکل گيري مدلي براي ذهن مي شود که لذت را محتاطانه و حداقلي اما هميشگي مي سازد. اما به تعبير فرويد که بخش زيادي از تفکراتش درباره غريزه متاثر از نيچه است، انسان در مواجهه با غرايزش در بدوي ترين حالتش بروز مي کند. بي رحم، پرخطر و حداکثر طلب. و به کوتاه بودن آنچه که در حال شدن است نمي انديشد. کنش اتفاق مي افتد و مجموعه اي از رفتارها و انديشه ها و احساس ها بروز مي يابد. اما فاني بودن لذت ناشي از تجربه هاي غريزي، بهانه اي است براي نمايان ساختن کشاکشِ ميان تعارض ها و رويارو شدن با جدال ميان تمدن و بدويت،
که حاصلش مجموعه پيچيده اي از اضطراب، انکار، جابجايي و نمادسازي است.
شايد اگر بپذيريم که انسان موجود اجتماعي است و اين موجود اجتماعي محکوم به تمدن و رفتارهاي متمدنانه است، و به نيروها و محتواي درونيِ برانگيزاننده کشاکش هايمان آگاه شويم، در مواجهه با تعارض هايمان کمي سازگارتر باشيم.

#مهديسا_دباغيان


عشق؛راه تحمل اين زندگي

1.چگونگي تحمل شرايط زندگي در جامعه اين روزهاي ما تبديل به پرسش بخش هاي زيادي از جمعيت جامعه شده است.افراد زيادي را ميبينيم که از افسردگي،پوچي،بي معنايي و ناتواني روحي در تحمل اين زندگي سخن مي گويند.
2.بودلر،شاعر بزرگ،پاسخي زيبا به اين پرسش مي دهد.او معتقد است تنها راه تحمل اين بار تحمل ناپذير "مستي" است.بودلر مي گويد براي تحمل اين جهان تنها بايد مست بود،چه مست شراب،چه مست شعر و چه مست پرهيزگاري.مست شويد تا بتوانيد اين زندگي را تحمل کنيد.
3.اريک فروم،فيلسوف برجسته، معتقد بود تنها راه تحمل اين زندگي "عشق" است.فروم مستي با شراب يا يا کار زياد يا پول را نوعي راه حل دروغين براي مقابله با بار اين جهان مي دانست.فروم باور داشت که ما ممکن است بواسطه مستي با شراب يا يا پول به طور موقت از اين جهان فاصله بگيريم و قادر به تحمل بار واقعيت شويم،اما با پريدن اثر اين مستي موقت در حالي که ضعيف تر شده ايم با واقعيت سرسخت زندگي روبرو مي شويم.فروم عشق واقعي را تنها راه تحمل اين جهان مي دانست.از نگاه فروم عشق واقعي يعني "بخشنده بودن".فروم باور داشت براي بخشنده بودن نيازي به ثروتمند بودن نيست.برعکس،ما چون بخشنده هستيم،ثروتمنديم.اگر فيگور بخشش را بپذيري،آنگاه ثروتمندي.او معتقد بود تنها راه تحمل اين جهان رفتن به سوي انسانهاي ديگر،عاشقي کردن و بخشنده بودن است:بخشش وجود خود.
4.آنچه که نوشتم به معناي غير سياسي شدن و بي اعتنا شدن به نقش ساختارهاي سياسي و اقتصادي در ساختن اين زندگي پر از رنج امروزي نيست.برعکس،امروزه عشق کنشي است سياسي که مانع از جدا شدن مردم از يکديگر مي گردد.بزرگترين برگ برنده قدرت در اعمال فشار خود بر جامعه گير انداختن مردم در خلوت و تنهايي زندگي و مشکلاتش و شليک به آنها است.عشق ورزيدن به يکديگر در معنايي که فروم از آن سخن مي گويد يعني اينکه قدرت نمي تواند شما را به تنهايي گير بيندازد و مرگ شما را رقم بزند.براي سياسي بودن بايد عاشق بود.

#مصطفي_مهرآيين


بررسي متن:

1-طرح مسئله
2-ااما ان جوابي که همه گير شده، بهترين جواب براي مسئله مورد نظر نيست.

3-بنظر ميرسد که در باور فروم عشق واقعي نه به يک فرد که معطوف به نوع انسان است. از نطر او راز تحمل بار واقعيت زندگي و پذيرش مرگ در گرو اينست که عاشقانه همه فهم خود را به آغوش ديگري بسپاريم و برويم. اين دهندگي در راستاي جاودانگيست. همه ما ناگزيريم که فنا را بپذيريم اما انتخاب ازادانه ما بعد از پذيرش اين تحميل مي تواند اين باشد که نگذاريم همه انچه تا کنون فهميده ايم نيز با ما به فنا برود.

4-مصطفي مهرايين جامعه شناس معاصر، از پنجره هانا ارنت به پيشنهاد و اعتقاد فروم مي نگرد. سياست به معناي مورد نظر آرنت کنش‌ها و کردارهاي عمومي انسان‌هاست که آزادي و اختيار و فاعليت انسان را در خود نهفته دارند؛
احساس ناامني و آسيب‌پذيري از جمله شرايط عمومي هستند که همان‌گونه که آرنت تشخيص داده بود در آن شرايط نياز فوري به انديشيدن، نيازي سياسي است. عزم استوار آرنت براي انديشيدن در دوران ظلماني قرن بيستم باعث شد که وي معنايي به کلي متفاوت از علم سياست را آشکار سازد که در ميان چندگانگي افراد بشري که در حال زندگي، سخن‌گفتن و کنش متقابل با يکديگر بودند، فضايي عمومي را آماده کند که به خاطر آزادي بشر به وجود آمده‌ است و قدرتمند است.

#مهديسا_دباغيان
 


کاش من و تو
دو جلد از يک رمان عاشقانه بوديم
تنگ در آغوش هم
خوابيده در قفس هاي کتاب خانه اي روستايي

گاهي تو را
گاهي مرا
تنها به سبب تشديد دلتنگي هامان
به امانت مي بردند.


عباس_معروفي

يکي از ويژگي هاي متون پست مدرن ، عدم تعلق هر دال به يک مدلول است . تا جايي که مخاطبش را با ابهامي که ايجاد ميکند گيج ميکند. البته اين اثر در ظاهر شباهتي با اثار پست مدرن ندارد اما بنظر من اين دو خط اخر به لحاظ محتوا کاملا پست مدرن است.

پژوهش هنر
شعر، عباس معروفي"/>

چرا تاريخ هنر و چرا 24 ساعت بي وقفه؟

آنچه که باعث شد تا اين پوستر توجهم را به خود جلب کند، امکان ايده اي ست که در پس اين اجرا مي تواند نهفته باشد.
و چه جذاب است کشف ايده ها، حتي اگر از ذهن خالقش هم نگذشته باشد و تنها بواسطه معنا در ذهن منِ مخاطب ايجاد شود و اين همان بده بستان دو سويه اي است که زايايي انديشه را در هنر مفهومي موجب مي شود. ايده، معنا مي افريند و معنا نيز ايده اي که ااما همان ايده نيست.
اگر بپذيريم که هر چيزي براي انکه به تاريخ بپيوندد بايد در مکان و زمان مشخصي تکرار شود، اين اجرا هم مي تواند بخشي از تاريخ هنر باشد

از اين رو بنظر من، انتخاب تاريخ هنر و اجراي 24 ساعته، که خود يک روز از يک تاريخ هست، فارغ از محتوايش که در هنر امروز قابل اعتنا هم نيست، حتي فارغ از نيتهاي اقتصادي اي که براي تبليغ کلاس هاي تاريخ هنر در پسش نهفته است، انتخاب زيرکانه ايست که پيام فروتن، امتيازش را از آن خود کرده است.
بايد پذيرفت،که بپسنديم يا نه، هنر از مرز فرم و محتوا گذشته و در گرو ايده و معناست.
اما اگر ايده در همين مرحله و بواسطه پوسترش انتقال بيابد، ايا باز هم اجرا ضرورت دارد؟


 


 
فيلم مجارستاني به کارگرداني ايلديکو انيدي در سال 2017

زني جوان بعنوان ناظر کيفي وارد کشتارگاهي ميشود، که مدير ماليش، مرد جا افتاده اي ست. آن دو ‏توجه هم را جلب مي کنند. اما عليرغم اينکه مرد چند بار براي برقراري رابطه پيشقدم مي شود، ‏ارتباطشان شکل نمي گيرد‎.
آنها بواسطه مشکلي که در محل کارشان ايجاد شده متوجه اين مي شوند که در شبي مشخص، خواب ‏مشترکي ديده اند، که هر يک در آن جايگاه خود را دارند. ‌‎
پيگيري ماجراي خوابهاي مشترک سريالي آنها (رابطه گوزن نر و ماده در جنگل برفي) بهانه شکل ‏گرفتن ارتباط ميان آنهاست‎.

‏ زن گويي به لحاظ رواني به فلج ارتباط برقرار کردن دچار است و سرماي ان بطور مفرطي در صورتش نمايان است تا جاييکه ماکزيمم حرکتي که در صورتش مي بينيم، حتي در اخر و ‏بوقت ، مربوط به چشمهايش است‎.‎
دست چپ مرد نيز فلج است و در سکانس معرفي، دوربين مصرانه دست مرد و فلج بودنش را به ‏مخاطب نشان مي دهد.‏
‏ با توجه به نامي که براي فيلم در نظر گرفته شده و معنايي که از ارتباط روح انها در خواب مي توان ‏متصور شد، بايد گفت روح انها جسورانه، پيشگام بر ارتباط جسمشان بوده و اين ماجرا بهانه ارتباط ‏انها در دنياي واقعي مي شود‎.

کادرهاي مشخص و فيگورهاي ويژه از گاو و نمايش جالب توجه از گوشت و خون در کشتارگاه براي ‏تاکيد بر جسم در تقابل با ماجراي خواب و گوزنها و روح رسالت دوربين را بخوبي مشخص کرده ‏است‎.‎


افراط مرد در وقتي به اينکه مي توانست کمتر هم باشد، اعتراف مي‌کند و تفريط زن وقتي با چشمهايش چيزي را که هنوز نزيسته جستجو مي کند،
خواستن و نخواستني که در نهاد مرد و زن در طول فيلم به نمايش در امد،
تختخواب در خانه مرد وقتي زن بار اول به خانه اش امد،
گفتگوي خدمتکار مسن و زن جوان قبل از قرارش،
دوگانه هاي ديگري ست، در ناخوداگاه اين فيلم که نمي توان ناديده انگاشت.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

راهنما ایمیل مارکتینگ Sailent-سایتی متفاوت تور های چین کمپ یک 72یی فراسازه به وبلاگ علی شهریور خوش آمدید ... حکيم زين العابدين عسکري لشت نشايي گيلاني زندگی بدون موسیقی یک اشتباه بزرگ است